تو به من خندیدی و نمی دانستی ... من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک وتو رفتی و هنوز ... سالها هست که در گوش من آرام ، آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت ؟
"حمید مصدق"
نویسنده : امین شفیع پور
تاریخ : چهارشنبه 89/6/3
موضوع : در آمد...